حجاب-جمهوری اسلامی، یک تقلبِ خودخواهانه
جمهوری اسلامی ایران با گرهزدنِ حجاب به امنیت ملی و مسائل سیاسی داخلی و خارجی، خود را به مخمصه انداخت. البته که این مخمصه ریشهها و شاخوبرگهای متنوعی دارد.
بیماردلی طیفِ مذهبینما
احتمالاً اغلبِ بانوانی که به حجاب عقیده ندارند از این تفکرِ رایج در مذهبینماها و حتی طیفِ تربیتنایافتۀ جامعه بیخبرند که «بیحجاب است پس حتماً لاشی است».
مجبورم اینقدر صریح باشم.
طیف مذهبینما و متصل به جریان اسلام حکومتی و حتی غیرحکومتی، بارها در مواجهه با زنان و دختران کمحجاب یا بیحجاب که نماز میخوانند و روزه میگیرند دچار شگفتی شده و پیش خودش گفته: ای بابا، پس اینها هم عقیدههایی دارند.
شگفتزدگی این طیف، برخاسته از القائات ریشهدار اجتماعی است که بیحجاب را مساوی با بیحیا و بیبندوبار دانسته.
چه بسیار زنان چادری که بیحیا هستند و چه بسا بیحجابهایی که به حیا و عفتِ نجیبزادگان آراستهاند.
با این همه، حضور یک زن بیحجاب در مناطق کمتر تربیتیافته و در میان طیفِ کمفرهنگ جامعه، بیخطر نیست، چرا که در این کشور، باورِ تاریخیای دربارۀ ارتباطِ بیحیایی با بیحجابی ریشه دوانده.
زنان بیحجاب گاهی فراموش میکنند در همین کشور زندگی میکنند، نه فرنگ.
فاصلۀ ما با زنان باحجاب تاریخمان، بسیار کم است. در حالیکه در فرنگ، باحجابی مایۀ تعجب است نه بیحجابی.
حتی پیش از اجباریشدن حجاب در ایران، زنان بیحجاب از آزارهای اجتماعی مصون نبودهاند چرا که باورِ «بیحجاب، بیحیا» ریشهای کهن دارد.
بیماردلی قدرت
بعید میدانم مجریان گشت ارشاد و فراشباشیهایش تقوای پرمایهای داشته باشند.
طرد بدحجابها و دشمنی با بیاعتقادان به حجاب، بعضاً برخاسته از بیماردلی و شهوتِ کتمانشده است.
کسانی که دچار بیماردلی نیساند، از قضا میتوانند مثل یک انسان دیگر با بانوان بیحجاب تعامل کنند. اما بیماردلان، همواره در تعامل با زن بیحجاب و بیاعتقاد به حجاب، دچار اضطراب پنهان یا آشکارند.
از قضا بیماردلان قدرت یافتهاند و قادرند برای تحتفشار قراردادن بیحجاب از ابزارهای قانونی و فراقانونی استفاده کنند.
ورود زنان به برخی مراکز اداری یا نظامی، منوط به سر کردن چادر است.
دیدهام که برای تحتفشار قراردادنِ بیمارگونه، برخی حای حاضرند آیۀ قرآن را تحریف کنند. در درگاهی یک کلانتری در مرکز شهر تهران دیدم که در ترجمۀ آیه قرآن دست بردهاند تا چادر را حکم الهی معرفی کنند.
حجاب و فشارهای پشتپرده
بیشک مجریان قانون (چه بیماردل باشند، چه نباشند) از فشار طبقۀ روحانی و فقها در امان نیستند. فشار برای یکدست کردن جامعه و حذف متفاوتها، از زمان وضع قانون حجاب نه تنها کمرنگ نشده بلکه پررنگتر هم شده است.
حجاب، سیاست و تقلب حاکمیت
جمهوری اسلامی ایران آگاهانه یا ناآگاهانه موضوع حجاب را به سیاست و امنیت حاکمیت گره زد. تلاش کرد تا طیف متفاوت را همرنگ کند یا نادیده بگیرد.
حذف طیف بیحجاب از رسانههای رسمی (که تا سه دهه سلطنتی بیرقیب داشتند)، القای «یکدستی» در جامعه و نادیده گرفتنِ هر تفکر و نگرش و سلیقۀ متفاوت با قرائت مطلوب، از جمله کنشهای حاکمیت بوده است.
وقتی سران عالیرتبه کشور، مردم را تماما مسلمان و تماما معتقد به قرائت رسمی از جمهوریت و اسلام معرفی میکنند، وقتی طیف بیاعتقاد به حجاب را با عنوان «بدحجاب» معرفی و عدهشان را کم معرفی میکنند، میکوشند در تاریخ دست ببرند؛ گویی قبل از انقلاب همه باحجاب بودند و همۀ راهپیمایان و همۀ رایدهندگان به «جمهوری اسلامی» چادر سر داشتهاند!
حاکمیت در زمان ارائه پیشنویس قانون اساسی صحبتی از حذف نگرشهای متکثر نکرد. در زمان همهپرسی به رایدهندگان گفته نشد که احکام فقهی اسلام بهطور عمومی لازماجرا خواهد بود. آرشیو تصاویر انقلاب ۵۷ و همهپرسی پر است از تصویر زنان بیحجاب که فوراً نادیده گرفته شدند.
این تقلبی آشکار در تعامل با مردم است.
دلیلتراشیهای سیاسی برای حجاب
حجاب مصونیت نیست. از قضا حجاب کاملا محدودیت است. حکم الهی دربارۀ حجاب روشن است. پوشاندن سر برای ساعتهای طولانی در سطح شهر و حتی یک مهمانی خانوادگی، رنجآور و دشوار است.
سازندگانِ پوستر شکلات و مگس، همان بیماردلانی هستند که وجه تنانگی زن را برجسته میبینند. تفکرِ «هر چه پوشیدهتر و دستنیافتنیتر، ارزشمندتر» تفکر برآمده از بیماردلی و بیتقوایی است.
تکیه بر جملات رهبران جمهوری اسلامی برای نهادینهکردن حجاب، انحرافی دیگر در دین است. بزرگان دین و امیران دین در نظر خدا، پیامبر و امامان هستند نه رهبران سیاسی. حتی اگر علما را به این فهرست اضافه کنیم، یقیناً سخن و حکم پیامبر بر سخن هر فردی مقدم و برتر است. اما ارتباط سیاسی حجاب با حاکمیت، دستگاههای فرهنگی و تبلیغاتی نظام جمهوری اسلامی را دچار انحرافی آشکار کرده است. حکم خدا را کنار گذاشتهاند و برای نهادینهکردن حجاب، از رهبر نقل قول میکنند.
ریاکاری و نفاق حاکمیت در موضوع حجاب
سیاست اصلی حاکمیت، نادیده گرفتن بخشی از اجتماع است که به حجاب معتقد نیستند. اما همین حکومت هرگاه به نشاندادنِ نمونههای مقبولیت اجتماعیاش محتاج میشود، سراغ همان زنانی میرود که گشت ارشاد برایشان ساخته شده.
این نفاق، شرمآور است و با هیچ توجیهی پذیرفتنی نیست.
حجاب محدودیت است، سخت است
حجاب محدودیت است؛ مثل بسیاری دیگر از محدویتهای الهی که کاملا هدفمند وضع شدهاند.
حجاب دشوار و پرمشقت است.
حجاب لزوما مصونیت نیست.
خداوند برای توجهدادن زنان مسلمان به تبعیت از این محدودیت، دلیلی اجتماعی-فردی ذکر کرده است و انسان را در پذیرش حکم مختار کرده است. خداوند محتاج حجاب زن نیست. محتاج دلیلتراشیهای بلاهتبار بندگان برای توجیه حکمش نیست.
هر حکم الهی مسؤولیتی بزرگ است. حرام بودن دروغ، حرام بودن قتل و بدزبانی و غیبت و… همه و همه مسوولیتاند و حجاب هم یکی مانند اینها. هر مسوولیتی، دشواریهایی دارد. برای رسیدن به هدف و نتیجه، باید بار مسوولیت را پذیرفت.